عشق خسته
روزِ میلادت عزیزم ، جامِ سیمینم شکسته
هنوزم یادم نرفته ، خاطراتِ عشقِ خسته
می مونم اسیر اشکات ، خوابِ غمگینم ندیدی
اومدم شبا کنارت ، وقتی از خوابت پریدی
وقتِ دیدار ت عزیزم ، فاصله حرفی نداره
سایه هام رسیده انگار ، چشمِ تو لحظه شماره
با تو بودن سنگ صبرم ، حسِ دلداری رسیده
دستِ پاکت تو ی قلبم ، رنگِ شادیها کشیده
ای غریب و همدمِ من ، این دلُ تنها گذاشتی
بی خبر رفتی همیشه ، صبرِ ایوبُ نداشتی
خسته ام از کوهِ یخی ، روی دوشِ خود کشیدم
دوره دوره بوی گرما ، ذوبِ غم ها رو ندیدم
تو نباشی ای طبیبم ، زخم دل خیلی عمیقِ
خاطراتِ عشقِ مونده ، می بُره شبیه تیغِ
مثلِ تک تک های ساعت ، روز و شب ها رو شمردم
سیل اوقاتِ فراغت ، پر نشد بی تو چه سردم
زنده ام اسیرِ دردم ، تو اتاقی تک و تنهام
عکس تو با من می خونه ، از چشات می باره اشکام
هنوزم دوست می دارم ، بالگلب موجوده دارک
الیوم میلادک حبیبی ، دلبرم روزت مبارک
جاسم ثعلبی (حسّانی) 19/06/1393
12/09/2014
:: برچسبها:
عشق خسته ,
:: بازدید از این مطلب : 1978
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0